به نام خدا

سلام علیکم

مرد جوانی به همراه همسر محجبه و متینش در حال پیاده روی بودند ، مرد جوان تنومندی جلوی حرکت این زوج را گرفت و با بی ادبی تمام روبه زن محجبه کرد و با صدایی بلند به او گفت تو حق نداری چادر به سر کنی ، تو حق نداری بدون آرایش از خانه خارج بشی تو حق نداری متین باشی ، سر به زیر باشی ....

اطرافت رو نگاه کن کدام یک از خانم های اطرافت چادری هستند ، کدومشون بزک نکردند عطر خوش بو نزدند از این گذشته تو که مانتوی بلند و گشادی به تن داری پس دیگه نیازی نداری به چادر پوشیدن ...

مرد تنومند غریبه بی دون کوچکترین مراعاتی هرچه به دهانش می آمد بار اون زن بی گناه و معصوم می کرد و شوهرش بدون آنکه خم به ابرو بیاره درحال تماشای حتک حرمت همسرش بود .

مرد تنومند زمانی که سکوت شوهر دادید و حتم پیدا کرد که مرد هیچ حرکتی غیر از تماشا کردن نمی کند جسور تر شد و این بار با صدایی بلند تر به زن محجبه معترض شد و چادر را از سر زن بیچاره و بدبخت و بیگناه کشید و به شوهر نگاه کرد ، او همچنان نگاه می کرد .

مرد غریبه روسری زن را هم از سرش برداشت و تلاش های زن محجبه نمی توانست مانع شود و موهای زن پریشان شد پیش چشم رهگذران و شوهر آرام ایستاده بود و نگاه می کرد .

در بین جمیعت چند نفری به سمت مرد تنومند و حتاک حمله ور شدند تا آن زن بیش ازاین پیش چشم خلق بی عزت و بی آبرو ، بی شخصیت نشود در این هنگام شوهر به صدا در میاد که به شما چه ربطی داره من حقوق دان هستم و شما ارازل بی سواد و جنگ طلب هستید که از روی بیکاری و الاف بودن دغدغه دیانت پیدا کردید برید به جهنم ، من بی غیرت نیستم و همسرم رو خیلی دوست دارم و اگر کاری نمی کنم به خاطر اینه که جناب آقای متشخص و عزیز را که به ناموس من دست دارازی کرده پیش چشم مردم رسوا کنم تا همه متوجه بشند که من تمام تلاش خود را به کار بستم تا آقای محترم و عزیز حتاک را رسوا کنم و شما بی شعور های عقل بدن ناقص و دلواپسان ناموس بی فکر هستید .

شما فکر کردید من از ناموس خود دفاع نمی کنم ، شما چه می فهمید من با 110 تماس گرفتم و هر لحضه امکان دارد برسند و این آقای حتاک و محترم را باز داشت کنند .

ماشین پلیس از راه می رسد و مرد حتاک را به کلانتری می برد اما شوهر زن از او شکایت نمی کند و از مسئول کلانتری می خواهد که برای چند لحضه با حتاک محترم تنها بماند .

یک ساعتی طول کشید تا شوهر زن به همراه حتاک محترم از اتاق خارج شدند آن هم با لبی خندان و همه هاج و واج به آنها نگاه می کنند .

شوهر با صدایی رسا و لحنی غرور آفرین از توافق با مرد حتاک خبر داد و گفت از این به بعد همسر من حق ندارد با چادر از خانه خارج شود و باید با یک مانتوی کوتاه و جذب و تن نما از خانه خارج بشود .

همسر من حق ندارد موهای خود را بپوشاند و باید قسمی اعظم موهای خود را از جلو روسری و پشت روسری برای دید عموم بیرون بزارد .

روسری نباید گره بخورد و باید چند دکمه بالایی مانتو باز باشد به طوری که تمام گلو و قسمت فوقانی قفسه سینه همسر من به راحتی دیده شود .

همسر من باید هنگام خروج از خانه به جای شلوار از ساپورت استفاده کند و آن هم ساپورتی که زخیم نباشد و تا اندام های فوقانی بدن همسرم به راحتی قابل روئت باشد . آخرین بنده این توافق نامه این است که آقای محترم حتاک کلید منزل بنده را در اختیار داشته باشد و هر زمان بخواهد بتواند از اتاق خواب من و همسرم به صورت ناگهانی بازدید کند و هر وقت خواست بتواند از همسره من بازجویی کند تا از رعایت مفاد توافق اطمینان کسب کند .

مامورین کلانتری در حال غی کردند بودند از این همه رزالت و بی غیرتی و حقوقدانی شوهر . یکی از مامورین گفت در مقابل این بی شرف باید چه کند ؟

صدای شوهر بالا رفت که بی شعور برای چه به آقای حتاک حتاکی کردی می خواهی توافق مارا از بین ببری ترسوی بی غیرت .

از او دوباره سوال شد که در مقابل این همه بی غیرتی مرد حتاک محترم چه می کند ؟

مرد حتاک صدایش را در گلو انداخت و گفت در صورتی که ده سال همه مفاد این توافق انجام شود ، بعد از ده سال من به به جای اینکه هر روز به همسر این مرد محترم و خنده رو حتاکی کنم هفته ای یک بار این کار را انجام می دهند .

این یک داستان واقعی است ، آنقدر واقعی که عزت و حرمت کشورمان ایران را لکه دار خیانت کرده است .

سید مهدی علمدار